سرگشته و سراسیمه شدن. مضطرب گشتن. (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن. گیج شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن. دل گرفتن از گرما یا بخار گرم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخت ناراحت شدن: ’از گرما کلافه شدم’. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی بهم خوردن حال و خارج شدن از حالت طبیعی بمناسبت گرمای زیاد (در حمام و یا در زیر آفتاب سوزان و غیره) با علتهای دیگر هم ممکن است استعمال شود. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، از کوره دررفتن. بیش از حد طاقت کسل یاناراحت و عصبانی شدن. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
سرگشته و سراسیمه شدن. مضطرب گشتن. (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن. گیج شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن. دل گرفتن از گرما یا بخار گرم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخت ناراحت شدن: ’از گرما کلافه شدم’. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی بهم خوردن حال و خارج شدن از حالت طبیعی بمناسبت گرمای زیاد (در حمام و یا در زیر آفتاب سوزان و غیره) با علتهای دیگر هم ممکن است استعمال شود. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، از کوره دررفتن. بیش از حد طاقت کسل یاناراحت و عصبانی شدن. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
مختصر کردن. نتیجۀ بحث کلی را درآوردن. آنچه منظور از کلام طویلی است نشان دادن. حشو و زواید مطلبی را زدن. غرض کلامی را بیان کردن. کوتاه کردن. تخلیص. تلخیص. (یادداشت بخط مؤلف)
مختصر کردن. نتیجۀ بحث کلی را درآوردن. آنچه منظور از کلام طویلی است نشان دادن. حشو و زواید مطلبی را زدن. غرض کلامی را بیان کردن. کوتاه کردن. تخلیص. تلخیص. (یادداشت بخط مؤلف)